پایگاه خبری کرج امروز - آیا ترافیک تنها یک مسئله فنی و مهندسیست؟ یا نشانهای از مشکلات عمیقتر در سیستم شهرسازی، فرهنگ عمومی، و حتی اسطورههای ذهنی ما از شهر و زندگی شهری؟ برای پاسخ، از رویکرد تحلیل لایههای علتها (Causal Layered Analysis) یا به اختصار (CLA) بهره میگیریم؛ مدلی که سهیل عنایتالله، آیندهپژوه برجسته، برای درک عمیقتر مسائل پیچیده ارائه کرده است.
لایه اول: آشکار (Litany) — ترافیک، همانطور که همه میدانند
در این سطح، ترافیک یک واقعیت روزمره است: آمارها میگویند که هر شهروند تهرانی بهطور میانگین بیش از ۹۰ دقیقه از روز خود را در رفتوآمد میگذراند. آلودگی هوا افزایش یافته، آمار تصادفات بالا رفته، استهلاک خودرو و خستگی روانی بخشی از هزینههای پنهان زندگی در شهرهای بزرگ شده است. رسانهها با تیترهایی مانند «رکورد ترافیک شکسته شد» یا «پیشبینی ترافیک سنگین برای بازگشت تعطیلات» این واقعیت را هر روز بازتاب میدهند. و علت آن عموما ساده و کلیشهای هستند: خیابانها هر روز مملو از خودروهایی هستند که اغلب تکسرنشیناند. سامانه حملونقل عمومی با وجود تلاشهای انجامشده، هنوز پاسخگوی نیاز جمعیت انبوه نیست.
لایه دوم: علّی/ساختاری (Systemic Causes) — ریشههای سیستمی ترافیک
در این لایه، دلایل عمیقتری مورد توجه قرار میگیرد. مسائلی از قبیل اینکه برنامهریزی شهری در ایران در دهههای اخیر، عمدتاً خودرو-محور بوده است. توسعه نامتوازن شهری، تمرکز مشاغل و خدمات در مرکز شهر، و نبود کارآمدی در حملونقل عمومی از دلایل ساختاری ترافیکاند. شبکه متروی بسیاری از شهرها هنوز ناقص است، اتوبوسها فرسودهاند و مسیرهای دوچرخه اغلب نمادین و ناکارآمدند.
از سوی دیگر، سیاستهای اقتصادی مانند تسهیلات خرید خودرو بدون برنامهریزی زیرساختی، و فقدان مالیات مناسب بر استفاده از خودروهای شخصی در مرکز شهر، به افزایش حجم وسایل نقلیه منجر شده است.
لایه سوم: گفتمانی (Discourse/Worldview) — شهر برای خودرو یا برای انسان؟
اینجا وارد لایهای میشویم که کمتر دیده میشود. در ذهن بسیاری از ما، «داشتن خودرو» مساوی است با «اعتبار اجتماعی»، «استقلال» یا حتی «امنیت». فرهنگ غالب، مالکیت خودرو را یک ارزش تلقی میکند و استفاده از حملونقل عمومی را با نوعی شرمندگی یا تعلق به طبقات پایینتر همراه میداند.
در این گفتمان، «شهر موفق» شهری است که بزرگراههای بیشتری دارد، نه پیادهروهای بهتر. هنوز هم در نگاه برخی مدیران شهری، راهحل ترافیک، ساخت پل و تونل است، نه محدودسازی خودروهای شخصی یا گسترش فضاهای عمومی.
لایه چهارم: اسطوره/تمثیل (Myth/Metaphor) — شهر به مثابه میدان نبرد
در ژرفترین لایههای فرهنگی و ذهنی ما، شهر نه بهعنوان خانهای مشترک یا فضای زندگی جمعی، بلکه همچون میدان نبردی نانوشته درک میشود؛ جایی که باید برای بقا، سرعت، و پیروزی با دیگران رقابت کرد. این استعاره پنهان، اما قدرتمند، در ادبیات روزمره، طراحی خیابانها، تبلیغات خودرویی، و حتی رفتارهای ترافیکی بازتولید میشود. وقتی میگوییم «شریانهای حیاتی شهر»، شهر را همانند بدنی مکانیکی تصور میکنیم که در آن، جادهها باید مانند رگهایی باز باشند تا عبور خودروها بدون مانع انجام شود. اما کمتر به این فکر میکنیم که شهر میتواند مانند یک باغ یا خانهجمعی باشد که نیازمند مراقبت، آرامش و نظم است.
در این چارچوب تمثیلی، راننده «مبارز» است، خیابان «میدان نبرد»، و قوانین تنها موانعیاند که باید دور زده شوند. این نگاه رقابتی و گریز از قانون، بهتدریج در تصمیمگیریهای کلان نیز بازتاب مییابد؛ از اولویت دادن به زیرساختهای خودرویی تا بیتوجهی به کیفیت زندگی پیادهها. در چنین شرایطی، برنامهریزی شهری نه بر پایه همدلی و آیندهنگری، بلکه بر اساس مهار بحرانها و افزایش ظرفیت تسلط فردی بر فضا شکل میگیرد.
برای گذر از این استعاره سلطهگر، ما نیازمند بازسازی روایت شهر در ذهن خود هستیم. اگر شهر را نه بهمثابه میدان نبرد، بلکه چون «بافتهای انسانی»، «باغی مشترک» یا «صحنهای برای زندگی جمعی» ببینیم، آنگاه معنای توسعه، مشارکت، و حتی ترافیک تغییر خواهد کرد. تنها با تغییر استعارههای بنیادین است که میتوان لایههای دیگر، از گفتمان گرفته تا سیاستگذاری، را دگرگون کرد.
شهرهای موفق چه کردند؟
در بسیاری از نقاط جهان، شهرهایی بودهاند که با عبور از نگاه صرفاً مهندسی به مسئله ترافیک، رویکردی جامعتر و انسانمحورتر اتخاذ کردهاند. برای نمونه، شهر کپنهاگ در دانمارک با تبدیل بیش از ۴۰ درصد رفتوآمدهای شهری به دوچرخهسواری، نشان داد که حملونقل پاک و پایدار یک هدف دستنیافتنی نیست.
این دستاورد تنها از طریق تبلیغات و شعار حاصل نشد، بلکه با طراحی زیرساختهای امن و کارآمد، مسیرهای اختصاصی، پارکینگهای هوشمند برای دوچرخهها و تقویت فرهنگ عمومی به دوچرخهسواری بهعنوان یک انتخاب شایسته تحقق یافت.
در شهر بوگوتای کلمبیا، سیستم حملونقل عمومی نوآورانهای به نام TransMilenio طراحی شد که با بهرهگیری از خطوط ویژه اتوبوسهای تندرو، تحولی اساسی در جابهجایی شهری ایجاد کرد و خودروهای شخصی را از مرکز تصمیمگیری کنار زد.
سئول، پایتخت کرهجنوبی، گامی رادیکالتر برداشت؛ با تخریب بخشی از بزرگراههای مرکزی و بازسازی آنها بهصورت فضاهای عمومی شامل پارک، مسیرهای پیادهروی و رودخانه، توانست ترافیک را نه تنها کنترل، بلکه کاهش دهد.
این نمونهها همگی حاکی از یک اصل مشترکاند: موفقیت در مدیریت ترافیک تنها زمانی ممکن است که نگاه به شهر از «سطح جاده» فراتر رفته و وارد عرصه معنا، فرهنگ و سبک زندگی شود.
مدیریت شهری چه باید بکند؟
برای عبور از وضعیت کنونی، مدیریت شهری در ایران نیازمند تحولی بنیادین در نگرش و اقدام است. در وهله نخست، باید گفتمان حاکم بر توسعه شهری تغییر کند. باید از خودرومحوری به سمت انسانمحوری حرکت کنیم؛ جایی که هدف از شهرسازی، تسهیل زندگی انسانی باشد نه صرفاً جابهجایی سریعتر خودروها. دوم، سرمایهگذاری در حملونقل عمومی باید بهصورت جدی و هدفمند انجام گیرد، نه صرفاً با خرید اتوبوسهای فرسوده یا توسعه ناهماهنگ خطوط مترو. سیستم حملونقل عمومی باید شبکهای منسجم، کارآمد، قابل اعتماد و محترمانه باشد تا شهروندان با اطمینان از آن استفاده کنند.
از سوی دیگر، سیاستهای محدودکننده برای خودروهای شخصی در مناطق پرتردد باید اجرا شود؛ از جمله وضع عوارض شهری، ایجاد محدودههای کنترلشده، و ارائه گزینههای جایگزین مانند دوچرخهسواری، تاکسیهای اشتراکی و سیستمهای حملونقل هوشمند. در سطح طراحی شهری نیز باید بازنگری صورت گیرد. پیادهروها باید دوباره زنده شوند، مسیرهای دوچرخه امن و جذاب طراحی شوند و فضاهای عمومی به جای پارکینگ، به محل تعامل و آرامش شهروندان تبدیل شوند.
در نهایت، تغییر فرهنگ عمومی نیز امری ضروری است. آموزش شهروندی، ترویج استفاده از وسایل نقلیه عمومی، و اصلاح ارزشهای نهادینهشده در مورد خودرو، میتواند بستر اجتماعی پذیرش تغییرات را فراهم کند. بدون این تغییرات لایهای و منسجم، تلاش برای حل مسئله ترافیک به جابهجایی گره از نقطهای به نقطه دیگر محدود خواهد شد.
تا وقتی شهر را صرفاً بهعنوان مجموعهای از خیابانها و خودروها ببینیم، هیچ زیرساختی برای ترافیک کافی نخواهد بود. اما اگر بتوانیم شهر را دوباره به مثابه «زیستگاه انسان» ببینیم، جایی برای معاشرت، قدمزدن، نفسکشیدن و آرامش، آنگاه سیاستگذاریها نیز لایهلایه و معناگرا خواهند شد.
نویسنده و محقق محسن راعی
ارسال نظر